امروز صبح, یک لحظه با تمام وجود اون سرما رو احساس کردم, وسط مرداد ماه. آرزو کردم کاش سوپ گرم مادر را, کاش نگرانیها و توصیه هایش را در روز سرد زمستان, کاش صورت سرد و ساکت پدر را و سر در گریبان بردنش را که امروز چگونه میشود لقمه ای نان جست, و خوشحالی بی انتهای پسرکی که اوج خوشبختی را احساس میکرد وقتی به پدر نگاه میکرد و میدانست که امروز او درخانه خواهد ماند.
August 10, 2010
سرما
امروز صبح, یک لحظه با تمام وجود اون سرما رو احساس کردم, وسط مرداد ماه. آرزو کردم کاش سوپ گرم مادر را, کاش نگرانیها و توصیه هایش را در روز سرد زمستان, کاش صورت سرد و ساکت پدر را و سر در گریبان بردنش را که امروز چگونه میشود لقمه ای نان جست, و خوشحالی بی انتهای پسرکی که اوج خوشبختی را احساس میکرد وقتی به پدر نگاه میکرد و میدانست که امروز او درخانه خواهد ماند.
Subscribe to:
Posts (Atom)