وقتي خوب به روند زندگيم نيگا ميكنم ميبينم كه چقدر از زندگي پراسترس لذت ميبرم، يا اينكه بهتره بگم روزهايي كه هيچ كاري براي تحويل دادن ندارم حسابي كلافه ميشم و برعكس روزايي كه سرم شلوغه با اينكه عصبيام و آشفته ولي ته دلم احساس خوبي دارم ، شايد يه جور حس مازوخيستي باشه ولي واقعا اينجوريه و من كسان ديگري رو هم ديدم كه اين جوري هستن و دقيقا دركشون كردم ولي از اينكه حسشون برام قابل درك بوده خوشحال نشدم چون كلا اينجوري بودن دردناكه. كاراي ثابتي كه در طول روزها و هفتهها انجام ميدم رو مرور ميكنم:
چك ايميل: روزي نيم ساعت الي 45 دقيقه
وبگردي: روزي نيم ساعت الي 45 دقيقه
ايروبيك :هفتهاي دو ساعت
شنا: ماهي دو بار
پيادهروي: دو بار در هفته صبح ها
مطالعه زبان انگليسي: هفتهاي 3 ساعت
مطالعه داستان و رمان: در زمانهاي انتظار مطب، ترافيك، بانك، ... و قبل از خواب
موسيقي: هيچي، در حد شش و هشت
سينما: ماهي يك بار
كوه: به طور ميانگين دو ماه يك بار
مطالعه براي پروژه دانشگاه: استرس ميگيرم بهش فكر كنم
برنامهريزي: هفتهاي دو ساعت
ميزان عمل به برنامهها: 40 درصد
صحبت تلفني با مامان و دوستان: شبانه يك ساعت
صحبت غير كاري با همكاران: به طور ميانگين هفتهاي يك ساعت
آشپزي: آخر هفتهها كلا چهار وعده در هفته
مهماني رفتن: ماهي يك بار
تماشاي تلويزيون ملي: هيچي
تماشاي برنامههاي ماهواره: روزي نيم ساعت
تماشاي فيلم يا سريالهاي خارجي : يك بار در هفته
بقيهاش رو بعدا مينويسم
No comments:
Post a Comment