April 28, 2010

برنامه ها وعملكرد-1



وقتي خوب به روند زندگيم نيگا مي‌كنم مي‌بينم كه چقدر از زندگي پراسترس لذت مي‌برم، يا اينكه بهتره بگم روزهايي كه هيچ كاري براي تحويل دادن ندارم حسابي كلافه مي‌شم و برعكس روزايي كه سرم شلوغه با اينكه عصبي‌ام و آشفته ولي ته دلم احساس خوبي دارم ، شايد يه جور حس مازوخيستي باشه ولي واقعا اينجوريه و من كسان ديگري رو هم ديدم كه اين جوري هستن و دقيقا دركشون كردم ولي از اينكه حسشون برام قابل درك بوده خوشحال نشدم چون كلا اينجوري بودن دردناكه. كاراي ثابتي كه در طول روزها و هفته‌ها انجام مي‌دم رو مرور مي‌كنم:

چك ايميل: روزي نيم ساعت الي 45 دقيقه
وبگردي: روزي نيم ساعت الي 45 دقيقه
ايروبيك :هفته‌اي دو ساعت
شنا: ماهي دو بار
پياده‌روي: دو بار در هفته صبح ها
مطالعه زبان انگليسي: هفته‌اي 3 ساعت
مطالعه داستان و رمان: در زمانهاي انتظار مطب، ترافيك، بانك، ... و قبل از خواب
موسيقي: هيچي، در حد شش و هشت
سينما: ماهي يك بار
كوه: به طور ميانگين دو ماه يك بار
مطالعه براي پروژه دانشگاه: استرس مي‌گيرم بهش فكر كنم
برنامه‌ريزي: هفته‌اي دو ساعت
ميزان عمل به برنامه‌ها: 40 درصد
صحبت تلفني با مامان و دوستان: شبانه يك ساعت
صحبت غير كاري با همكاران: به طور ميانگين هفته‌اي يك ساعت
آشپزي: آخر هفته‌ها كلا چهار وعده در هفته
مهماني رفتن: ماهي يك بار
تماشاي تلويزيون ملي: هيچي
تماشاي برنامه‌هاي ماهواره: روزي نيم ساعت
تماشاي فيلم يا سريالهاي خارجي : يك بار در هفته
بقيه‌اش رو بعدا مينويسم

April 19, 2010

يك تجربه گر واقعي؟

اين روزها كه هم اوضاع كارم در اداره و هم وضع درس و سمينار دانشگاهم حسابي در هم بر هم شده، تنها موضوعي كه مرا در رويا فرو مي‌برد مطالب وبلاگ حميد و آرش است، به اين فكر ميكنم كه من بعد از مهاجرت چگونه خواهم بود؟ و بعد به انبوه نوشته‌ها،‌ خاطرات و داستان‌هاي كوتاهم فكر مي‌كنم كه هرگز به آنها سر و سامان ندادم و همين وبلاگ را دو سال طول كشيد تا شروع كردم آن هم با تشويق همسرم و تازه خيلي دير به دير به‌روزش مي‌كنم.
بگذريم امروز سوال جالبي را مطرح مي‌كنم. چند ماه پيش داشتم متني را مي‌خواندم كه چند سال قبلترش خودم نوشته بودم ... حس ناشناخته‌اي بود گويي اون مطلب را نوشته بودم تا وقتي چند سال بعد خوندمش تازه بفهممش. خيلي خوب يادمه كه زماني كه اون متن رو مي‌نوشتم با يكي از دوستانم تو دانشگاه بحثم شده بود، ولي مطالبي كه داشتم مي‌فهميدم هيچ ارتباطي به اون اتفاق نداشت. اون اتفاق دست‌نخورده باقي مونده بود، يعني اين من بودم كه تغيير كرده بودم؟ مهمتر از اون چرا بعد از چند سال، مفهومي رو كه از طريق ذهن من روي كاغذ اومده بود درك مي‌كردم؟ يعني اينكه من فقط انتقال دهنده واژه‌ها بر كاغذ بودم، و نه يك تجربه گر واقعي؟ جويس كارول اوتس ميگه :" وقتي كه احساس بدبختي مي‌كنيد بنويسيد،‌ وقتي كه در آستانه فروپاشي ذهني قرار داريد بنويسيد...كسي چه مي‌داند چه چيزي از اعماق به سطح آب خواهد آمد؟..." و براي من آنچه بايد، چند سال بعد به سطح آمده بود، ‌اين برداشتي بود كه من از اين صحبت جويس كارول داشتم.
و همين يك ماه پيش كه با شيوا (دوستم) صحبت مي‌كردم قبل از اينكه من از موضوع بالا حرفي بزنم شروع به صحبت درباره تجربه مشابهش كرد و من بيش از پيش به اين موضوع ايمان پيدا كردم.
آيا شما هم تجربه مشابهي داشتين؟

April 07, 2010

اصول گام برداری

هنگام كوهنوردی باید انرژی خود را به گونه ای تقسیم نماییم تا كمتر خسته شویم . تند راه رفتن در سربالاییها به ویژه در كسانی كه فاقد آمادگی جسمانی لازم اند یا این كه كوله پشتی سنگینی با خود به همراه دارند، نه تنها باعث تنگی نفس خواهد شد، بلكه مصرف انرژی بیشتری را می طلبد. اگر این عمل ادامه یابد، شخص كوهنورد به اصطلاح خواهد برید.
بیشتر كسانی كه در كوه می‏برند آنهایی هستند كه انرژی خود را به خوبی تقسیم ننموده اند. طول قدم یك كوهنورد باید با در نظر گرفتن قد و عوامل دیگری همچون شیب مسیر تنظیم شود. در مكان های تقریبا تخت كه شیب اندكی دارد، می‏توان قدم های بلندتری برداشت. ولی در سربالاییها و مكان های پرشیب باید فاصله قدمها را كوتاهتر گرفت تا خستگی به كمترین میزان خود رسد. هنگام راهپیمایی باید تمام سطح پا را روی زمین گذاشت. اما در بعضی از سربالاییها می‏توان فقط از قسمت جلویی پا نیز استفاده كرد.
یكی از نكات بسیار مهم در كوهپیمایی، تنفس صحیح هنگام صعود و فرود است. زیرا كه با تنفس صحیح، اكسیژن كافی به بدن خواهد رسید. به خصوص كه در ارتفاعات به دلیل كم شدن میزان تراكم اكسیژن هوا، بدن نیاز به صرف انرژی بیشتری برای كسب اكسیژن مورد نیاز خود دارد. هنگامِ دم می‏توان هم از بینی و هم از دهان استفاده نمود با نسبت حدوداً 70 به 30 درصد. استفاده صرف از بینی با توجه به تمام مزایای آن، به دلیل حجم هوای ورودی كمتر گاهی اوقات امكان پذیر نیست. هنگام بازدم باید هوای درون ریه ها را محكم از دهان خارج كرد، بازدم قوی، تا بتوان از حجم هوای مرده داخل ریه ها تا حد امكان كاست و هوای پر اكسیژن را جایگزین آن نمود. تعداد دفعات دم و بازدم، به عواملی چون ارتفاع، آمادگی جسمانی، شیب مسیر، طول قدمها، حجم ریوی، میزان گازهای آلاینده موجود در هوا، دمای هوا، میزان تعریق و تعرق، میزان رطوبت هوا و در نهایت نحوه قرارگیری سر و گردن بستگی دارد.
معمولاً نمی‏توان مدت زمان طی یك مسیر معین را با دقت كامل تعیین كرد. اما روشهایی وجود دارد كه می‏توان با استفاده از آنها این زمان را با دقت قابل قبولی به دست آورد. یكی از این روش ها به قانون نای اسمیت معروف است. با استفاده از این قانون و داشتن نقشه های بزرگ مقیاس 5000 یا بزرگتر می توانیم قبل از انجام یك برنامه، تقریب خوبی برای زمان انجام آن برنامه به دست آوریم. باید عادت نماییم تا بعد از حدود 2 ساعت كوهپیمایی مداوم حدود 10 تا  15 دقیقه استراحت كنیم تا بدنمان بتواند خود را برای فعالیت بعدی آماده كند.
 در موقع عبور از سطوح شیب دار باید عمود برسطح حركت نماییم در این حالت باید پاها را نیز عمود بر سطح افق قرار داد. در شیب ها می‏توان از باتوم راهپیمایی نیز استفاده نمود. تا حد امكان از صعود در شیبهای پر از سنگریزه و شن اجتناب نمایید چرا كه با صرف انرژی زیاد مسافت كمی را خواهید پیمود. در این جور مكانها باید جایی را انتخاب كرد تا شخص به عقب لیز نخورد. هنگام پایین آمدن از این نوع سطوح باید اول پاشنه پا را روی زمین گذاشت. هنگام پایین آمدن از شیب های تند بهتر است فاصله قدمها را كوتاه انتخاب نماییم. رعایت فاصله مناسب با نفر جلویی نیز از واجبات است  به طوریكه اگر نفر جلویی ناگهان ایستاد، تعادل نفر قبلی به هم نخورده و احتمالاً به نفر جلو برخورد نكند. از سویی اگر تعادل نفر عقب به هم خورد، نفر جلویی فرصت كافی برای عكس العمل داشته باشد.
باید به خاطر بسپاریم كه هنگام پایین آمدن متناسب با میزان شیب مسیر زانوها را خم و بالا تنه را نیز به شرط آنكه مركز ثقل بدن هنوز داخل سطح اتكای بدن بماند، به جلو متمایل كنیم. شیب های بیش از 20 درجه را چه هنگام صعود و چه هنگام فرود حتماً به صورت مارپیچ زیگزاگ طی نمایید ؛ زیرا در این صورت فشار وارد بر بدن بسیار كمتر می شود. به یاد داشته باشید كه هر چه شیب تندتر می شود، زاویه بین دوخط زیگزاگ کمتر و طول مسیر زیگزاگ با توجه به پهنای منطقه مانور بلندتر می‏شود. هنگام بالا رفتن از شیب ها بهتر است كه از پاكوبها برای طی مسیر استفاده شود و حتی المقدور از مسیرهای نامشخص پرهیز گردد. مسیرهای با شیب كم را میتوان به طور مستقیم بالا رفت. این مسیرها اكثراً مسیرهایی هستند كه از گذشته دور اهالی كوهپایه‏نشین آن منطقه، در شرایط هوایی مناسب، به دلایل متفاوت در آن تردد می‏كردند كه اكنون مورد توجه كوهنوردان قرار گرفته است. این گونه مسیرها غالباً در كنار رودها یا كَمر بر كوهها قرار دارد. به روش كه در حال بالا رفتن از شیبی باشیم باید پای باردار همیشه به صورت مستقیم قرار بگیرد . این عمل باعث می‏شود تا فشار وزن بدن از روی ماهیچه های پا خارج شده و به استخوان ها و تاندون ها منتقل شود. در غیر این صورت ماهیچه های پا باید دائماً وزن بدن را تحمل كنند كه این امر سبب خستگی زودرس خواهد شد.

منبع: نامشخص

April 03, 2010

بي مقدمه رها باش

ساعتها تلاش ميكني ولي ناگهان رها شدن در آب را مي‌آموزي، آنگاه لذت بردن از شنا آغاز ميشود.

بارها و بارها ديگران كمكت ميكنند ولي زمانيكه بر ترس خود غلبه ميكني و رهايي در ركاب زدن را تجربه ميكني، ميبيني كه بي كمك ديگران دوچرخه‌سواري ميكني.

زمانيكه خود را از انقباض در سرما رها ميكني و نفس‌هاي عميق را به وجودت فرا مي‌خواني ديگر سرما بر تو غلبه نميكند.

اگر ميخواهي زندگي شروع شود، اگر ميخواهي از زندگي كردن لذت ببري، اگر ميخواهي مشكلات بر تو غلبه نكنند... در لحظات و اتفاقات زندگي رها باش، خود را منقبض نكن، بگذار همه چيز در تو جريان يابد.‌ چون رودخانه اي آرام كه موانع از تارو پودش عبور مي‌كنند بگذار همه چيز از تو بگذرد و تو آرام باش و ببين. ديدن در رها زيستن و آرام بودن است. رها بودن جوهره تعادل است. رها بودن پس زمينه هر فعاليت زيبا ومتعادل است.

انقباض خود را در برابر زندگي ببين و بر آن واقف باش! رها باش و ببين كه چگونه‌اي! ببين كه تعادل در رهايي است!

"...

خوشا رهايي،

خوشا اگر نه رها زيستن،

مردن به رهايي..."