March 29, 2010

وسيع باش و تنها


ازاونجا كه ما جاي ثابتي نداريم چند روزه تصميم گرفتم  كتابهاي پدرم را به برادرم بسپارم، همه خاطراتي كه با پدرم دارم با ملال خاصي برام زنده ميشه. روزهايي كه با علاقه اين كتابها رو مطالعه ميكرد... روزهاي تعطيل عينكش رو بر ميداشت و انگار بخواد مراسم ويژه‌اي به جا بياره جاي مناسبي رو انتخاب و شروع به مطالعه ميكرد، ياد شعري از سپهر عزيزم مي‌افتم، پنجمين بيت شبيه آخرين جمله ايه كه پدرم در آخرين ملاقاتمون بهم گفت: 

سلام همسفر بادهاي پرغرور                 هم بازيِ كودكيِ سالهاي دور
يادش بخير روزهاي زندگي                     با طعم شرجي و كمي هم آب شور
دلتنگ مي‏شوم براي اين روزها               وقتي كه از كنار خاطره‌ها ميكنم عبور
انگار صدا مي‌زند از پشت مرا                  كسي شبيه خودم، ولي چقدر دور!
"وسيع باش وتنها، سر به زيرو سخت"     هرگز نايست، شجاع باش و پر غرور
گاهي به آسمان پر ستاره نگاه كن          ستاره، نه مهتاب باش غرق نور

استانداردهاي زندگي

همه شور و اشتياقم براي آينده‌اي بهتر، تقديم به مادرم و همسرم كه نمونه‌هاي عيني جسارت، بلند پروازي وآينده‌نگري هستند.
معمولا آرزوها وايده‌آلهاي  آدم ها براي زندگي، در سطح باورپذيري از محيط اطراف شكل مي‏گيره و به ندرت از اون فراتر ميره. در اين حالت آدم به حداقل هايي كه در زندگي به دست مياره راضيه و به دنبال ريسك كردن و تجربه هاي جديد نميره. ولي كساني هم هستند كه به اصطلاح بلند پروازند. اونها آرزوهايي دارند كه اطرافيان ندارند، به تجاربي فكر مي‏كنند كه اطرافياني كه در شرايط نسبتا مشابهي هستند اونها رو يا غير ممكن مي‏دونند و يا وقت گذاشتن روي اونها رو بي‌نتيجه و وقت تلف كردن ميدونن. اينجور آدمها اگر همت عالي هم داشته باشند ميشن آدمهايي كه موفقيتهاشون رو مثال ميزنيم، از جسارت و ريسك پذيريشون مي‏گيم و از آينده‌نگري و بلند پروازيهاشون سخن به ميون مياريم و از نوآوريها و مسيرهايي كه براي زندگيشون انتخاب كردند حرف ميزنيم. اين آدم‌ها در نزديكي ما زندگي ميكنند فرق ما با اونها اينه كه وقتي ميگن از فردا صبح زود بيدار ميشم اينكارو انجام ميدن، وقتي ميگن از امروز براي آينده برنامه ريزي ميكنم همون موقع اگه حتي در حال رانندگي هستند به كنار دستيشون ميگن كه يه ورق كاغذ در بياره و بنويسه، وقتي ميگن از امشب نيم ساعت مطالعه و يادداشت ميكنم اينكارو حتي اگه خونه نباشن انجام ميدن، و وقتي تصميم ميگيرن استانداردهاي زندگيشونو ارتقا بدن از لحظه‌اي كه اين حرفو زدن شروع به تست كردن روش هاي جديد ميكنن...

March 10, 2010

ببين و آگاه باش



او را بسيار كم مي‏شناسم و زبانش را به سختي متوجه مي‏شوم. لحن صدايش افتادگي تاريخ رنجديدگان مرزنشين دوران نزديكي است؛ دردهايي كه در خطوط چهره‌اش هويداست تو را به محروميت هاي اجباري انسانهايي آگاه مي‌كند كه همه چيز دارند ولي گروهي از ترس استقلال آنها، ترس از تسلطشان بر فرهنگ دست نخورده و عربي نشده آنها طعم متفاوت مرزنشيني را به آنها چشانده‌اند، تا مبادا روح شاد و متمايز فرهنگشان  تلنگري باشد بر بدنه آداب و سنن به فراموشي سپرده اصيل ايراني.
در شكوه سكوتش صلابت روزهاي جنگ، روزهاي اضطراب و دلهره موج مي‌زند؛ روزهايي كه مي‌ماني تا سرزمين مادريت را ارج نهاده باشي‌
در سادگي و بي‌آلايشي نصيحت‌هايش استحكامي نهفته است كه بي‌چون و چرا تو را وادار به پذيرش مي‌كند.
انساني به نزديكي من آمده است، انساني كه كه به من نيازي ندارد.
در لحن ثابت صدايش محبتي پنهان آشيانه دارد، محبتي كه وادارت مي‌كند آن را بي‌پاسخ نگذاري. وادارت مي‌كند تا با عشق به سويش بروي و نيازمند محبت كردن به او شوي.
وادارت مي‌كند بفهمي، بيهوده انتخاب نشده‌اي تا از كنارت عبور كند، تا نظاره‌گر باشي تا اينكه شاهد باشي، شاهد خودت و شاهد محبتي كه درك آن مشكل است. ساده و آرام، بي‌آلايش و شيرين... و در اين انتخاب درسهايي نهفته است.
ببين و آگاه باش.