February 20, 2011

the last Monarch


 
کمی وقت داشتیم برگشتم و به محوطه باز کتابخونه نگاه کردم،به آدمهایی که نشسته بودند کتاب میخوندند و به قسمت بجه ها که دوست داشتنی ترین بخش هر مکانی هست. دلم نیومد حالا که تا اینجا اومدم چرخی تو کتابا نزنم و به این فکر کردم که افسوس یه روزی کتابای کاغذی مثل نامه های کاغذی تبدیل به خاطره میشن، یاد تمام نامه های کاغذی زندگیم می افتم نامه های سالهای دور با فاطیما دوست دوره دبیرستانم و نامه های من به سپهر از کیش و عسلویه به تهران و پاریس...
چشمم به کتابی می افته که عکس پروانه خوشگلی روشه: "آخرین شاه پروانه" اثر فیل شاپرت  -“THE LAST MONARCH BUTTERFLY” by Phil Schappert
"شاه پروانه ها هر تابستان هزاران مایل از مرکز مکزیک تا شمال امریکا و کانادا را طی میکنند و در اوایل زمستان به جنوب برمیگردند، شاه پروانه ها تنها پروانه هایی هستند که چنین مسیر طولانی را برای مهاجرت انتخاب میکنند..."
یاد دوست پروانه ایم می افتم که چقدر عاشق این موجودات غریب و تو دنیایی که پروانه ها فراموش شدند با چه عشقی ازشون حرف میزنه...

February 05, 2011

Funny in Farsi


"عطر سنبل عطر کاج" از فیروزه جزایری دوما 
یه سال به عنوان کتاب پیشنهادی مطالعه دانش آموزان در آمریکا معرفی شده بوده و .
به زودی قراره سریالی از شبکه "ای بی سی" پخش بشه که از روی این کتاب ساخته شده. در این سریال سه هنرپیشه ایرانی تبار هم حضور دارند، خانم مرجان نشاط (بازیگر سینما و تلویزیون) خانم سارا شاهی(مدل و بازیگر سینما، تلویزیون) و مازیار جبرانی(بازیگر سینما و استند آپ کمدی).

January 10, 2011

زندگی مجازی و اولین روز برفی


اولین برف بعد از اومدن ما تازه شروع به بارش کرده، سپهر لپ تاپ رو میبره دم پنجره تا برف رو نشون مامان اینا بده، بخار روی شیشه منو محو میکنه تو صدای مهربون بابا که با کمی شیطونی میگه:" اونجا بیشتر از همه یاد کی می افتی؟" کمی فکر میکنم و میگم:" بابایی بگو یاد کی نمی افتی؟" ویاد ایمیل دوست عزیزی می افتم که نوشته بود:"وقتی کسی میره یک جای دور، یک جای خالی برا دوستاش میگذاره ولی خودش، صدها جای خالی همراهش میبره" و واقعا اینجوری بود برای من.
حضور آروم مامان منو یاده زمستونایی میندازه که مامان بزرگم می اومد مدتی پیش ما بمونه، فضای خونه کامل عوض میشد یه جور مهر و محبت نامرئی همه جا می‏پیچید، شور و صفایی که هنوز بوی خوشش توی مشامم هست... گاهی فکر میکنم آیا ما هم وقتی پیر بشیم همچین جریان محبتی رو تو خونوادمون ایجاد میکنیم آیا مثل مامان بابا هامون عطر همدلی رو توی خونه پراکنده میکنیم و به خودم نهیب میزنم نه بعید میدونم چون احتمالا اون موقع در حال آپ کردن وبلاگمون هستیم و حواسمون به جریان محبت اطرافمون نیست. هر چی میگذره مجازی و مجازی تر میشیم، دوستای مجازی، محبتهای مجازی، ... زنده باد دنیای مجازی